این صفحه عنوان ندارد

یادداشت‌های گاه و بی‌گاه

این صفحه عنوان ندارد

یادداشت‌های گاه و بی‌گاه

اینجا که من ایستاده ام


دریغا سرزمین ِنگون‌بخت که از به یاد آوردن ِخود بیمناک است. کجا میتوانیم ان را سرزمین ِمادری بنامیم که گورستان ماست؛

 

آنجا که جز از-همهجا بیخبران را خنده بر لب نمیتوان دید؛

 

آنجا که آه و ناله و فریاد آسمانشکاف را گوش شنوایی نیست؛

 

آنجا که اندوه ِجانکاه چیزی است همهجایاب. و چون ناقوس عزا به نوا درآید، کمتر میپرسند از برای کیست. عمر نیکمردان کوتاهتر از عمر ِگلیست که به کلاه میزنند، و میمیرند قبل از آنکه بیماری گریبانگیرشان شود.

 

 

مکبث، پردهی چهارم، مجلس سوم / ترجمهی داریوش آشوری

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد