این صفحه عنوان ندارد

یادداشت‌های گاه و بی‌گاه

این صفحه عنوان ندارد

یادداشت‌های گاه و بی‌گاه

شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ...



می آیم می آیم می آیم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاک
با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم می آیم می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
 و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد ..



دیروز ٬ درست ۴۲ سال گذشت از رفتن زنی که ما هنوز بی او دوره می کنیم شب را روز را ٬ هنوز را. بنایم نبود چیزی اینجا بنویسم٬ اما چیزی چنانم به فشرد که خواستم اینجا٬ فریاد که نه٬ بغض اش کنم.


[...]


تلخ است دهانم، ذهنم. تلخ است.



ما بر زمینی هرزه روییدیم

ما بر زمینی هرزه می باریم...



----------

پ.ن. : چقدر تکانم داد این جمله ی کاوه گلستان که : " تا آنجا که به من مربوط است، پدرم هم با مرگ فروغ، مرد ..."


پ.ن. 2 : به دلایلی بخشی از این نوشته حذف شد.

نظرات 3 + ارسال نظر
آسیه شنبه 26 بهمن 1387 ساعت 03:33 ب.ظ

دیگر پس از فروغ شاعره ای چنین پیامبر گونه نیامده است...دست شما هم درد نکند یادواره نام زیبا یود

فرهمند یکشنبه 27 بهمن 1387 ساعت 11:53 ق.ظ

این زمین هرزه و ناراست و پلید نیست این ماییم که آنرا گلستان میکنیم چنانکه شایسته آنیمن یا خارزار چنانکه شایسته آن نیست. بی کس وطن که چاره ما بی هنر کسان نام وطن ز صفحه خاطر زدودن است
ملت به خواب غفلت و دولت شریک دزد دزدی که در پی رمق از ما ربودن است
بی کس وطن بی کس وطن

نسکافه یکشنبه 27 بهمن 1387 ساعت 04:36 ب.ظ

جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است
و جاودانگی

خیلی خوب بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد